چو ني ناله دارم ز درد جدايي فغان از جداييقفس دل بود بلبلي را كه نالد شب و روزدر آشيان از جدايي چرا من ننالم ز هجران كه نالدزمين از فراغ آسمان از جداييبه هر شاخه اي با مرغي سرايدبه لحني دگر داستان از جداييز شمعم به جان آتشي افتد به بزميكه آيد سخن در ميان از جدايي
التماس دعاي فراوون لحظه هاي زلاله خداييتون