دست ستم بناى عدالت خراب کرد وز آتش الم دل ما را کباب کرد اى واى امّ فضل امام جواد را مسموم از عناد به فصل شباب کرد با این ستم که کرد به فرزند فاطمه افسرده قلب حضرت ختمى مَآب کرد مانند شمع زآتش زهر جفاى خویش جسم عزیز فاطمه را نیز آب کرد چون دید آن کنیز امام غریب را لب تشنه جان دهد، به سوى او شتاب کرد با ظرف آب رفت سوى حجره امام آن گاه دید رو به جنان آن جناب کرد بگرفت ظرف آب و به روى زمین بریخت آن دشمنى که ظلم و . . .
نوشته شده توسط : علی انصاری
لیست کل یادداشت های این وبلاگ