باز باران با ترانه آید از چشمان مردی خسته جان
هیهات بر لب از عطش در تاب و در تب
نرم نرمک می چکد این قطره ها روی لب شش ماهه طفلی رو به پایان
مرد محزون دست پر خون
می فشاند از گلوی نازک شش ماهه بر لب های خشک آسمان
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]