صورت من رو بوسید برگشتشو دویدش...لبخند زدم زورکی سر کوچه رسیدش...تحملم تموم شد به دنبالش دویدم...ولی دیگه بچه مو ندیدمو و ندیدم...وقتی رسیدم خونه بابا پیرمردش...یواشی زیر پتو داشتش گریه میکردش...چه شب ها که به یادش با گریه خوابم میبرد...باباش چقد زورکی بغش رو هی فرو خورد...لبخندای زورکی بغض های پیرمرد کارشو آخرش کرد...مرد خونم سکته کرد...الهی که بمیرم چشاش به در سفید شد...نفهمید که آخر علی اسیر یا شهید شد...
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
حال دنیا را بپرسیدم از فرزانه ای
گفت یا خوابی است یا وهمی است یا افسانه ای
گفتمش اینان چرا دل بسته اند
گفت یا مستند یا خوابند یا دیوانه ای
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
بچه بودیم دخترا عاشق عروسک بودن و پسرا عاشق مردای قوی....بزرگ شدیم دخترا عاشق مردای قوی شدن و پسرا عاشق عروسک
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
امام صادق(ع):دور باد از کسی که به خداوند متعال و ما اهل بیت(ع) ایمان دارد اگر که نافرمانی خداوند را کند...
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
نمیدانم بگویم یا نگویم...همین اندازه میدانم چه گویم...خدایا عاشقان را صبر حق ده...مرا از غیر آنها هم جدا نه...
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]