سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گنجینه قصار

هجده بهار انتظار . . .

یکشنبه 87 خرداد 26 ساعت 6:41 عصر
عاقد دوباره گفت: "وکیلم?..." پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند: رفته گل...نه ، گلی گم... دلش گرفت
یعنی که از اجازه بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصلهای سرد که بی درد سر نبود
ای کاش نامه یا خبری ، عطر چفیه ای
رؤیای دخترانه ی او بیشتر نبود
عکس پدر ، مقابل آیینه ، شمعدان
آن روز دور سفره بجز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت : "وکیلم؟..." دلش شکست
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
او گفت: با اجازه بابا... بله... بله...!
مردی که غیر آینه ای شعله ور نبود

نوشته شده توسط : علی انصاری

نظرات دیگران [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

رواج ناشایست ها . . .
بر بلندای اهداف . . .
دیگر لازم نیست !
حکمت حماقت . . .
قدرت تفکیک داشته باش . . .
خدایا کمکم کن . . .
روشنایی . . .
تلاش بیهوده . . .
دوستی علی علیه السلام . . .
حسن شهرت . . .
مهربانی . . .
شیشه و آینه
سحر و افطار
تماشای ماه رمضان!
وسیله حجاب
[همه عناوین(967)][عناوین آرشیوشده]


سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن